سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عبرت اندوزی به راه راست می کشاند . [امام علی علیه السلام]

شمیم وصل

Powerd by: Parsiblog ® team.
قاضی ، صوفی و بیمار(شنبه 86 فروردین 25 ساعت 12:55 صبح )

 

 

 

 

 

 

حکایت جالبی بگم تا یادمون باشه هرچه برای خود می پسندیم برای دیگران هم بپسندیم :
  میگویند بیماری به نزد طبیبی رفت . طبیب نبض گرفت و معاینه کرد و دریافت که امیدی بر صحت و سلامت او نیست لذا به بیمار گفت : هرچه دلت میخواهد انجام بده تا این درد جان سوز از تنت خارج شود!!
 بیمار گفت : خدا تو را خیر دهد من دوست دارم به تماشای جوی و برکه روم و با شتاب به سمت جویی رفت تا زودتر سلامت خود را باز یابد.
اتفاقا درویشی در کنار جوی آب نشسته بود و دست و روی خود را میشست. چون چشم بیمار بر پشت گردن درویش افتاد میل کرد تا او را سیلی جانانه ای بزند که طبیب به او گفته بود : اگر به آرزوی خود عمل نکنی درد تو افزون خواهد شد.
چون سیلی به درویش زد درویش برآشفت و شروع به دادن دشنام و ناسزا به وی کرد اما چون او را خسته و ناتوان دید با خود گفت که اگر مشتی بر او بزنم خواهد مرد و در قصاص یک سیلی شایسته نیست که او را بکشم. بنابراین تصمیم گرفت تا ضارب خود را نزد قاضی برد.
دستش گرفت و کشان کشان او را به نزد قاضی برد و چگونگی ماجرا را توضیح داد و از او خواست تا به هرگونه که صلاح بداند داد او را از ضارب بستاند!
قاضی گفت : ابتدا گفته خود را ثابت کن تا من رای خود را بر چگونگی آن بدهم که این ضارب خیالی مرده ای بیش نیست و احکام شرع برای زنده ها به وجود آمده اند و من به تو ای صوفی نصیحت میکنم که با مرده خشم و کینه نورزی و با نقش های خیالی بر در و دیوار حمام ها به جنگ نپردازی.
صوفی گفت : پس تو ای قاضی روا می داری که او مرا سیلی زده و بدون قصاص رها شود؟
قاضی رو به صوفی کرد و پرسید : از بیش و کم چه داری؟
گفت : من فقط شش درم دارم.
قاضی گفت : سه درم را خود بردار و سه درم را به او ده که بس ضعیف و زار و رنجور است و نیاز به غذا و نان دارد!
صوفی و قاضی در حال صحبت و گفتگو و جدل بودند که چشم بیمار بر صورت قاضی افتاد و ان را خوب تر از صورت صوفی دید و خواست تا بر صورت قاضی نیز سیلی بزند که قصاص سیلی در آن دادگاه ارزان بود.
دهان خود را به گونه راز گفتن به سوی گوش قاضی برد و سیلی محکمی بر صورت قاضی نواخت و گفت :
ای دشمنان هر شش درم را بدهید و جنگ و جدال کنار نهید.
قاضی بسیار ناراحت گشت.
صوفی خطاب به او گفت : حکم تو بدون شک عادلانه است! حال سه درم نیز تو به او بده و اگرندهی ، چرا آنچه را برای خود نمیپسندی برای برادرانت روا می داری؟ تو ظالمی را از کرم رحم می آوری که این سه درم رانیز بگیر؟ تو باید دست ظالم را کوتاه کنی نه آن که حکم و عنان به او بخشی .


» وصال
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اسامی مقدس امام زمان علیه السلام در کتب مذهبی ملل مختلف جهان
شعبان مبارک
کیفیت ولایت مولا و گوشه ای از سخنان گرامیش
سر گذشت تولد حضرت ولی عصر (عج )
سخن
مناجات
به یاد دوست
حکایت
تقدیم به تو
انتظار
زندگی
معالجه حسد با علم و عمل
یاد یاس کبود
ترکیب انسان از جسم و نفس
رابعه عدو یه
[همه عناوین(60)][عناوین آرشیوشده]

بازدیدهای امروز: 1  بازدید
بازدیدهای دیروز: 28  بازدید
مجموع بازدیدها: 288462  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

شمیم وصل
مدیر وبلاگ : وصال[61]
نویسندگان وبلاگ :
شمیم وصل
شمیم وصل[16]

نیامدم از خودم بگم . آمدم از آنها بگویم آنها که ارتباط دهنده ما هستند با آسمان
» لینک دوستان من «
انتظار
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
یاران در حریم
حضرت علی (ع)
دنیای جوانی
نمازخانه بوستان بهاره
ستاره کوشولو
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد
یگان
رایحه
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد
کله سحر
گل دختر
روانشناسی آیناز
شلمچه
تکنولوژی کامپیوتر
قصه بچه بسیجی
سین جیم های اخلاقی
برای اولین بار ...
حج دل
جرعه ای از شراب عشق
رند
سیاست
عشق الهی: نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی
تکبیر
سخن دل
یا علی بن موسی الرضا (ع)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
دانشجویان
سفرهای عاشقانه
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
.:: گاواره ::.
ای که دور از منو در قلب منی ..... با خبر باش که دنیای منی
آسمان سرخ
نورهدایت
پریوش
راهنما
بچه مشد
موج برتر
حقیقت بهائیت
با او می شود ...............
نیلوفر
صمیمانه ها
سلام دوستان
هزار و یک نکته
شب نوشته‏های تلخون
هوافضا و هواپیما
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
عاشقان علی و فاطمه
وقایع
از من تا صفر ، از صفر تا بینهایت
پله ... پله تا خدا !
من و رویاهام
خلوت تنهایی
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
وبلاگ ایران اسلام
زئوس
تک ستاره
کریمه اهل بیت
باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه
بازی بزرگان
کسی که مثل هیچکس نیست
در هوای دوست
زندگی تکرار است
کوثر
مهراوه من
بهترین دوست
بیدلانه
طهور اکبر
طریق عشق
خدا بود و دیگر هیچ نبود
شهید ولایت
بی یار
قلم سفید
سفره ی اذون
چرا و چگونه...؟؟؟
پیش نمایش
نقد مفید
زن نوشت
تا شکوفه ی عشق
اینک از حال به آینده پلی باید زد
ابریشم طلایی
قائم
حرف هایی که بر دل ماند
دقایق سرخ زندگی
با حالیسم
مسطور
پله پله تا خدا
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «