امام رضا علیه السلام میفرمایند :
الدعا یدفع البلاء النازل و ما لم ینزل
دعا ، بلای نازل شده و نازل نشده را دفع میکند .
اصول کافی
مطمئنا ما به کلام معصوم (ع) اعتقاد داریم . ماها ازغذای مهمانسرای حضرت
استفاده می کنیم و انتظـار شفــا و سلامتی و ... داریم و به نتیجه هم میرسیم .
اما یه چیز بگم کلامی که از لبـــان مبارک امــــام رضا (ع) خارج شده است
مطمئنا برای ما از غــذای پختـه شده در آشپزخـــــانه آستـــان قدس مهم تر و مقدس تر است ...
پس چرا اهل دعا نیستیم ؟ چرا باور نمیکنیم میشود با دعــا کارهای بزرگ را کوچک کرد و انجام داد ...
چرا از این موهبت الهی که خداوند به آسـانی و راحتی در اختیار مــا گذاشته استفاده نمی کنیم ؟
بیائیم در این نوروز و آغاز بهـــار از خدای بزرگ حـاجت بزرگ بخواهیم ودست به دعـــا برداریم
و از خداوند بخشش ، هدایت و رستگـاری برای همه بندگانش بخواهیم . دعا کنیم نا اهل ، اهل گردد ...
دعا کنیم خوب ، بهتر شود . دعا کنیم بیماران ، سلامت باز یابند...
شاید شیطون به ذهنمون بیاندازه که ما لیاقت نداریم و از این حرفها ...
اگه اومد و گفت بهش بگید اتفاقا خداوند دعا را برای اونهایی که لایق نیستند وگنهکارند و ... گذاشته تا
به یه جایی برسند وگرنه اونها که در مقام قرب اویند که رسته اند... ما گرفتاریم .
یه حکایت جالب هم بگم :
((لبیب عابد)) نقل میکند :
در اوقات جوانی،روزی در خانه ام ماری دیدم که به سوراخی فرو رفته دم اورا گرفتم و به قوت کشیدم
تا او را بیرون آورده بکشم. مار، سر خود را ناگهان بیرون آورد و دست مرا گزید .دستم شل شد و از کار افتاد .
چون مدتی گذشت دست دیگرم و سپس پاها و چشم و زبانم هم از کار افتاد ...!
مدتی به این حال بودم و فقط شنوایی ام کار میکرد و بقیه اعضاء ازکار افتادند.
و آن هم بلایی بود که هر حرفی را بشنوم و قــادر بر جواب نباشم !!
چه بسیار اوقات که تشنه بودم و آبم ندادند،سیراب بودم و بزورآبم دادند گرسنه بودم غذا ندادند و سیر بودم
و بزور غذایم دادند ...!
یکسالی به این منوال گذشت . روزی زنی از همسرم حـــالم را پرسید که لبیب چطور است؟ و او گفت :
نه خوب میشود که راحت شود و نه میمیرد که ما راحت شویم !!!!!
و حرفهای دیگری که سخت دلم را شکست.
در حالت دلشکستگی و با اخلاص تمام از سر بیچارگی و درماندگی با خضوع و خشوع تمام در اندرون دل
با خدای خود مناجات کردم و نجات خود را ازموت یا شفا خواستم .
در آن حــال فورا ضربانی در تمام اعضاء من پدید آمد و درد شدیدی عـارض من گردید . و این حالت ادامه
داشت تا آنکه ساکت گردید.
خوابم برد. چون بیــدار شدم . دستم را روی سینه ام دیدم ! تعجب کــردم هم از دیدن و هم از حرکت دستم
و بعد هم دیدم تمام اعضاء و جــوارحم سالم شده است ...
از درب خـــانه بیــرون آمــــدم و ستـــاره ها را در آسمــان دیدم . از خوشحالی داشتم هلاک میشدم .
بی اختیار زبانم به این کلمه گشت که :
(( یا قدیم الاحسان ، لک الحمد ...))
چرا از شنیدن عیوب خود برافروخته میشوی؟
دوست نداری به عیوبت آگاه شوی و آنها را رفع کنی؟
میدونید معمولا انسان فقط حسن های خود را میبیند و از دیدن عیوب خود غافل است و داشتن
یک دوست و رفیق مشفق که در کمال رازداری و بزرگواری عیوب انسان را به او یادآور شود
و او را در رفع عیوب یاری کند یک نعمت بزرگ است که خدا کنه نصیب همه ما بشه .
امام جعفر صادق که سلام خدا بر او باد میفرماید :
هرکس عیوب مرا به من بگوید مانند اینست که به من هدیه داده است.
مگه ما خود را شیعه علی (ع) نمیدانیم ، مگه ما تمام علوم دینی خود را مدیون امام جعفر صادق نیستیم؟
پس چرا به آن حضرت تاسی نمیکنیم ؟ چرا از ایشان درس نگیریم ؟
چرا ناراحتی ؟ چرا فرار از عیب خود؟ چرا تا کسی به ما عیبی را یادآوری کرد میخواهیم
او را بکشیم ، محکوم کنیم ، یه جوری ثابت کنیم ما عیبی نداریم ؟
آری ای دوست !
آینه چون نقش تو بنمود راست
خود شکن آئینه شکستن خطاست
ای که ادعا داری در پی کسب فضایل و دوری از رذایل هستی ، این تذهبون؟
وقتی کسی از شنیدن عیبش بجای برطرف کردن آن ناراحت میشود باید در خود جستجو کند
شاید واقعا بدنبال چیز دیگری است و خود نمیداند!
یه حکایت از کشف الاسرار میبدی بگم شاید درس عبرتی باشه :
میگویند یکی از بزرگان عرفان را "اصم" میگفتند . یعنی ناشنوا.
او به دوستان نزدیک خود گفته بود : من ناشنوا نیستم اما خود را به کری زده ام تا هرکس
بخواهد عیب من را در محفل و مجلسی بگوید ، بی ملاحظه بگوید تا من از آن آگاه شوم
و رفع عیب خود کنم!
حالا ما کجائیم ؟ ما اگه یه دوست صمیمی مون ، کسی که ظاهرا خیلی بهش علاقه داریم عیبی
از ما رو یادآور بشه چکار میکنیم ؟ از آن دوست تشکر میکنیم و در پی رفع آن عیب برمی آئیم
یا نه ؟
البته در دستورات دینی ما خیلی بر رفع عیب از خود و همچنین بر مراقبه و محاسبه روزانه از
خود تاکید شده است و امام علی علیه السلام فرموده است :
طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس
خوشا به حال کسی که پرداختن به عیوبش ، او را از پرداختن به عیوب دیگران بازدارد .
بحار الانوار- ج اول- ص 199
رسول رحمت و مودت و مهربانی همان که جان عالمی به فدایش بــــاد فرموده است :
من یزرع شرا یحصده
هرکس شری بکارد ، آن را درو میکند.
(نهج الفصاحه)
بعله از مکافات عمل نباید غافل شد چرا که هر بدی و شری که به پا کنیم مطمئنا دامان
خود ما را خواهد گرفت. البته بهتر و پسندیده تر اینه که انسان بخاطر انسانیتش از عمل
ناشایست دوری کند و شان خود را اجل بداند از انجام هر شر و بدی ...
اما برای بعضی ها که نشان کمتری از انسانیت دارند باید مکافات عمل را یادآوری کرد تا
از از چنین اعمالی بر حذر باشند .
یه حکایت در این زمینه بگم :
مردی با همسر خود خشونت نموده و چوبی به او زد . اتفاقا زن به ضرب چوب بمرد.
مرد ، از خویشان زن ترسیده به فکر تدبیر افتاد .پس، با یکی از رفیقان خود مشورت نمود.
رفیقش به او گفت : جوانی نیکو روی را به خانه دعوت کن و او را هلاک گردان و در پهلوی
جسد زن بینداز و آنگاه بستگان زن را بگو که این جوان را با زن خودم دیدم ، آتش غیرتم
شعله ور شد و هر دو را هلاک کردم!
آن شخص ، این حیله را پسندید. پس ، بیامد و جوانی صاحب جمال را بیافت و به بهانه ی
مهمانی به خانه ی خود برد و به قتل رسانید .
آنگاه به جانب زن بینداخت و بستگان زن را آورده ، هر دو را به ایشان نشان داد و گفت :
مدتی است این مرد دلبستگی به زن من پیدا کرده بود و زنم نیز همینطور با او دلبسته شده
بود و من مترصد بودم تا آنها را گیر بیاندازم و چون امروز ایشان را با هم دیدم خـــونم به
جوش آمد و هر دو را هلاک کردم و ...
اما بشنوید : همان کس که این مرد را به این جنایت تشویق کرده بود پسری جوان و زیبا
داشت و چون روز به شب رسید و پسر به خانه نیامد پدر به دنبال او از خانه خارج شد اما
هرچه گشت کمتر یافت !
اتفاقا به سراغ همان مرد رفت و گفت که بدنبال پسرش میگردد . همچینی از او درباره آن
مشورتی که به او داده بود پرسید . مرد گفت : انجام دادم و مقتول را به دوستش نشان داد
آن شخص دو دستی بر سر خود زد ! جوان پسرش بود...
بی خود از قدیم نگفته اند :
چاه مکن بهر کسی ، اول خـودت ، دوم کسی!
آیا حیا دارید ؟
آیا خود را عاقل میدانید ؟
دین چطور ؟ از راه و روشی که خدا به اسم دین فرستاده استفاده میکنید ؟
رابطه عقل و دین و حیاء را میدانید ؟
امام علی که سلام بر او باد می فرمایند :
جبرئیل بر آدم نازل شد و گفت : ای آدم من مامور شده ام که ترا در انتخاب یکی از سه چیز مخیر سازم
پس یکی را برگزین و دوتا را واگذار .
آدم گفت : آن سه چیز چیست؟
گفت : عقل ، حیاء و دین
آدم گفت : عقل را برگزیدم .
جبرئیل به حیاء و دین گفت شما بازگردید و او را واگذارید.
حیاء و دین گفتند ای جبرئیل ما ماموریم هر جا که عقل باشد با او باشیم. گفت خود دانید و بالا رفت.
از این روایت میتوانیم چنین نتیجه بگیریم که عقل با حیاء و دین لازم و ملزومند و از یکدیگر جــدا نشوند.
اگر حیاء نداریم یا کم داریم معلوم است از عقل هم بهره ای نداریم یا از آن استفاده نمیکنیم بقول معروف
تعطیلیم !!
یا اگر دین نداریم و از راه و روشی که اسلام به نام دین در اختیـــارمان گذاشته تا در زندگی بکاربندیم
و سعادتمند شویم استفــاده نمی کنیم میشه نتیجه گــــرفت که راه عقلانی و درستی در پیش نگرفته ایم.
پیامبر اکرم(ص) سخنی دارند که لا دین لمن لا حیاء له بمعنی اینکه هرکس حیاء ندارد دین ندارد.
همچنین امام علی(ع) فرمود :
شرم کلید همه خوبیهاست .
دروغ کلید همه بدیهــاست.
البته شرم وحیا دونوع ممدوح و مذموم داریم که نوع ممدوح آن در شرم و حیا از خدا وخلق خدا در انجام
ندادن اعمال ناپسند و شرم و حیا مذموم در خجالتی بودن بیش از حد در همه حالات زندگی و همچنین شرم
از انجام ندادن وظایف شرعی ، عرفی ، اخلاقی و قانونی خود است .
---------------------------------------------------------------------------------------------------
راستی شما جزو کدام دسته از افراد زیر هستید ؟
شخصی به خدمت امام جعفرصادق رفت و پرسید :
بعضی از مردم وقتی برایشان سخنی میگویم هنوز نصف سخن را نگفته ام میفهمند ، بعضی دیگر تمـام
سخنم را میگویم تا بفهمند و برخی دیگر از مردمان باید دوبار سخنم را تکرار کنم تا بفهمند .
امام فرمود : میدانی چرا چنین است ؟ آن شخص عرض کرد : نه!
امام فرمود : آنکه تمام سخن ترا از بعض گفتارت می فهمد ، کسی است که نطفه اش با عقلش خمیر شده
است و آنکه پس از اتمام سخنت جوابترا میگوید کسی است که عقلش در شکم مادر باو آمیخته است و
آنکه چون سخن گوئی گوید : دوباره بگو کسی است که پس از بزرگ شدن عقلش باو آمیخته شده است .
منابع احادیث : اصول کافی ج 1 و میزان الحکمه ج3
و خداوند گنجی بود پنهان، اراده فرمود آشکار شود و رحمت و لطف خود
را بر بندگان کامل کند. آنگاه پیامبر رحمتش، هم او که در وصفش فرمود :
لولاک لما خلقت الافلاک را برای هدایت بشر به سوی سرمنزل سعادت
انتخاب فرمود و حضرتش را در قالب پیامبر خاتم برای هدایت مبعوث نمود
سپس اراده فرمود راهنمـــایانی از آل بیت رســول برای امامت نوع بشر
بفرستد و بدین ترتیب علی نسخه کامل انســـانیت را به ولایت و امامت
برگزید و در ادامه امامان دیگررا فرستاد تا بشر بدون راهبر و راهنما نباشد
و چون لیاقت درک مستقیم امام معصوم(عج) را نداشتند و نداشتیم آخرین
ولی و وصیش را در پرده غیبت قرار داد تا هم راهبری کند و هم از آسیب
و کید دشمنان در امان باشد و این غیبت ادامه خواهد داشت تا لیــــاقت
درک حضورش را بدست آوریم . و خداونــد بلند مرتبه از سر لطف بیکرانش
برای اینکه مردم بتوانند با مولای غایب از نظر ارتباط داشته باشند نایبانی
بصورت عام در زمین قرار داده است که این نایبان بفرموده امام عصر(عج)
روایت کنندگان حدیث(علما) هستند :
أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلى رواة حدیثنا
فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله.
و چون این نایبان از خطا و اشتباه بری نیستند حضرتش اشرافی خاص بر
کار ایشان دارد و ایشان را به هر طریقی که صلاح بدانند هدایت می کنند
نمیدانم داستان معروف شیخ مفید را شنیده اید یاخیر ؟
بیانش خالی از لطف نیست :
زنی باردار از دنیا رفت . خدمت شیخ مفید رسیدند و حکم پرسیدند که چه کنند؟
ایشان دستور دادند هر دو را دفن کنید !
صاحبان عزا در تدارک تشییع و خاکسپاری برآمدند در همین حال جوانی نزد
ایشان رسید و گفت : جناب شیخ میفرمایند ابتـــدا پهلوی زن را بشکافید و
بچه را خارج کنید سپس مادر را دفن کنید . صاحبان عزا چنین کردند طفل را
خارج نموده و مادر را دفن کردند .
چند سال بعد این طفل به اتفاق پدر خدمت شیخ رسیدند و از ایشان برای
آن حکم و اینکه باعث زنده ماندن طفل شده اند تشکر کردند . شیخ تعجب
کرد و قضیه را پرسید . پدر داستان باز گفت که جوانی از طرف شمـا آمد و
چنین گفت و ما به حکم شما عمل کرده ایم و این همان طفـل است .
شیـــــخ بر سر زد درب خــانه را بست و با خــود عهد کــرد دیـگر حکم نکند
تا اینکه سواری درب خانه را زد و گفت که نامه ای از طرف امام زمان آورده
است و در این نــــامه حضرت به شیخ میفرمایند که شمـــــا حکم بدهید ما از
احوالات شما آگاهیم و مراعات حال شما را میکنیم و اگر حکمی اشتبـــــاه
صادر کنید ما آنرا تصحیح میکنیم ...
این داستان موثق در کتابهای ملاقات با امام زمان(عج) و کتاب نجم الثاقب با
سند معتبر آورده شده است.
و اینک در زمان حال نیز این برکات و عنایات از جانب حضرتش ادامه دارد.
امام خمینی(ره) در صحیفه نور ج 17 ص 195 میفرمایند :
شاید تاریخ نتواند بنویسد آن راههایی که برای ایران باز شد! آن هدایت هایی
که بدون این که ماها متوجه او باشیم ، هدایت هایی که تحمیل به ما شد!
ما میخواستیم یک کار بکنیم یک وقت می دیدیم که کــــــار دیگر داریم انجام
می دهیم و کار دیگر آن بوده است که باید انجام داد! اینرا در تاریخ نمی شود
ثبت کرد . این علومی است که مال سینه هاست!
و اینک مائیم و این انقلاب و پیروی از نایب امــــام زمــــــان (عج)که با توجه
به حدیث ذکر شده در بالا حجت هستند بر مردم تا ان شاءالله بتوانیم این انقلاب
را به صاحب اصلی آن حضرت بقیه الله الاعظم تحویل دهیم.
این روایت را هم بخونید تا دلتون گرمتر بشه :
قال ابی جعفر (ع) : تقبل الرایات السود من خراسان علی جمیع الناس شاب
من بنی هاشم بکفه الیمنی خال ، یسهل الله امره و طریقه ...
قبل از ظهور مهدی (عج) پرچم های خراسانی روی می آورند در شرایطی که
بر تمامی مردم ایران جوانی از خاندان بن هاشم و سیدی جوان و توانا حکومت
میکند که در دست راست او نشانه و علامتی می باشد و خداوند امر او و راه
حرکتش را سهل و آسان می نماید . مخطوطه ابن حماد ص 87