چون مطلب عرفان برای بعضی از دوستان سنگین بـــود و برخی نیز استقبــال کردند
این پست را در دو قسمت می نویسم که هر دو گروه استفاده کنند :
--------------------------------------------------------------------------------------------
عرفان عملی 2
--------------------------------------------------------------------------------------------
قرآن و احادیث نبوی و نهج البلاغه ، آشکارا نشــــان می دهد که بعضی از اصــول و مسائـــل
تصوف، از قبیل وحدت وجود ، ریاضت ، فنا ، شهود و رمز و راز در معارف ، اگـــر مشروع
و مقبول هم بـــــاشند ، در متن تعالـیم دینی قــــــــرار ندارند. این موضوع را می تــوان به دو
صورت مورد بهره بـــرداری قرار داد : یکی اینکه عــــــرفان را مکتبی بدانیم در مقــابل دین و
شریعت ، و عارفــــان را التقاطی و اهـــــــل بدعت به شمــــار آوریم ، چنـــان که عــده ای از
عالمان اسلام چنین نظر داده اند.و دیگر اینکه تعــــالیم عرفــــــانی را در خلاف دین و شـریعت
ندیده ، امــــــا در پذیرش و اجــــرای این تعـــالیم با احتیاط گام برداشته ، از هدایت و حمــایت
وحی و دین و پیشوایان معصوم علیه السلام دور نیفتیم.
به نظر می رسد دیدگـــــاه دوم ، به منطق و احتیاط نــزدیک تر است . بــرای اینکه بــــا داشتن
چنین دیدگـــــــــاهی ، بدون فاصله گرفتن از دیــن ، می تــــوان از نتــــایج سیــر و سلوک نیز
بهره مند شد .
عرفان عملی در اسلام - دکتر سید یحیی یثربی
---------------------------------------------------------------------------------------------
سزای عمل
---------------------------------------------------------------------------------------------
رسول اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند :
من یعمل سوء ، یجز به فی الدنیا
هر کس عمل بد کند ، در دنیا سزای آن می بینند.
نهج الفصاحه
حکایت
سقایی در بخارا سی سال برای خانه ی زرگری آب می آورد .
زرگر زنی نیکو روی و پارسا داشت.
روزی آن سقا آب آورد و زن را در میان خانه دید که ایستاده است.
ناگاه نزدیک آمد. دست زن گرفت و برپیچید و تند برفت!
چون زرگر به خانه آمد زن گفت :
راست بگوی که امروز چه کرده ای که خدای تعالی را در آن رضایت نبوده است ؟!
مرد گفت : هیچ نکرده ام مگر آنکه صبحگاه دست زنی را گرفتم که النگو به آن کنم.
همسرش گفت : پناه بر خدا ، که چون تو این عمل کردی ، سقا نیز پس از سی
سال امانت ، امروز به صبجگاه دست بر من برپیچید!
مرد گفت : توبه کردم.
روز دیگر سقا بیامد و در پیش زن در زمین غلطید و گفت :
مرا عفو کنید که دیروز به وقت صبحگاه ، شیطان مرا از راه به در برد.
زن گفت : تو را جرم نبود. جرم ، شوهر من کرده بود !
نصیحه الملوک - غزالی