سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برخی سکوت ها از پاسخ دادن رساترند . [امام علی علیه السلام]

شمیم وصل

Powerd by: Parsiblog ® team.
رابعه عدو یه(یکشنبه 87 خرداد 5 ساعت 2:6 عصر )

همه ما با نام کتاب تذکره الاولیاء عطار آشنا هستیم . سر گذشت بزرگانی را در این کتاب مشاهده می کنیم که ما را سخت شگفت زده می کند که ما کجا هستیم و آنها کجا بوده اند و به کجا رسیدند . حال می خواهم سر گذشت زنی را بازگو کنم که در این کتاب بزرگ نامش جلوتر از بسیاری از مردان آمده است .
 رابعه عدویه رحمه الله علیه هنگامی که زاده شد ، شب بود و در خانه ی پدرش لباسی پیدا نمی شد که کودک را درون او بپیچند و چون رابعه دختر چهارم این خانواده بود وی را به این نام خواندند . شبی که به دنیا آمد مادرش به پدر رابعه گفت برو و از همسایه چراغی بگیر و پدر چون عهد کرده بود که از هیچ مخلوق خدا چیزی نخواهد رفت و بازگشت و گفت خوابیده اند و شب با ناراحتی خوابید در خواب پیغمبر را دید که فرمودند ناراحت نباش این دختر سیده و بزرگواری است که هفتاد هزار بنده ی من در شفاعت او باشد و به خواست او بخشیده شود . برو پیش عیسی رادان امیر شهر بصره ، و به او بگو به همان نشانی که هر شب صد بار برمن صلوات می فرستی و هر شب جمعه چهارصد بار ، و این شب جمعه فراموش کردی چهار صد دینار زر به تو بدهد . عیسی چون این را شنید چهار صد دینار زر به پدر رابعه داد و به شکرانه این خواب ده هزار درم نیز صدقه دادند .
نقل است که دو شیخ به زیارت رابعه آمده بودند و گرسنه بودند . رابعه دو عدد نان پیش آنها نهاد تا بخورند ناگهان فقیری آواز داد و رابعه آن دو نان از جلوی آنها برداشت و به فقیر داد . آنها تعجب کردند همان لحظه کنیزکی آمد ، نانی گرم آورد و گفت بانوی من فرستاده است . رابعه نانها را شمرد هجده عدد بود . گفت باز گرد که اشتباه کرده ای گفت : اشتباه نیست . رابعه گفت : اشتباه کرده ای برگرد . کنیزک نان را پیش بانوی خود برد و حکایت را گفت . آن زن دو نان دیگر اضافه کرد و دوباره فرستاد رابعه شمرد بیست تا بود آنها را گرفت و پیش دو شیخ گذاشت . آن دو نفر تعجب کردند و علت را پرسیدند . وی گفت هنگامی که شما آمدید فهمیدم که گرسنه هستید دو عدد نان بیشتر نداشتم آوردم که بخورید . فقیری آمد به او دادم . آهسته از خدا خواستم و گفتم خدایا تو خودت فرمودی اگر یکی ببخشی ده برابر به تو می دهم و نان را با ایمان به این کار از پیش شما برداشتم . همان لحظه آن کنیزک نان آورد شمردم هیجده عدد بود فهمیدم یا دو تا برداشته یا اشتباه کرده اند  بر گرداندم تا بیست عدد کرد و دوباره آورد . 
  این زن حکایتهای جالبی دارد و بهتر است که خودتان آن را بخوانید و ایمان به دل بیاورید نه به زبان که خدا خودش راه را باز گذاشته است ...


» شمیم وصل
»» نظرات دیگران ( نظر)


لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اسامی مقدس امام زمان علیه السلام در کتب مذهبی ملل مختلف جهان
شعبان مبارک
کیفیت ولایت مولا و گوشه ای از سخنان گرامیش
سر گذشت تولد حضرت ولی عصر (عج )
سخن
مناجات
به یاد دوست
حکایت
تقدیم به تو
انتظار
زندگی
معالجه حسد با علم و عمل
یاد یاس کبود
ترکیب انسان از جسم و نفس
رابعه عدو یه
[همه عناوین(60)][عناوین آرشیوشده]

بازدیدهای امروز: 10  بازدید
بازدیدهای دیروز: 14  بازدید
مجموع بازدیدها: 291147  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

شمیم وصل
مدیر وبلاگ : وصال[61]
نویسندگان وبلاگ :
شمیم وصل
شمیم وصل[16]

نیامدم از خودم بگم . آمدم از آنها بگویم آنها که ارتباط دهنده ما هستند با آسمان
» لینک دوستان من «
انتظار
نمازخانه بوستان بهاره
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
یاران در حریم
حضرت علی (ع)
دنیای جوانی
ستاره کوشولو
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد
یگان
رایحه
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد
کله سحر
گل دختر
روانشناسی آیناز
شلمچه
تکنولوژی کامپیوتر
قصه بچه بسیجی
سین جیم های اخلاقی
برای اولین بار ...
حج دل
جرعه ای از شراب عشق
رند
سیاست
عشق الهی: نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی
تکبیر
سخن دل
یا علی بن موسی الرضا (ع)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
دانشجویان
سفرهای عاشقانه
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
.:: گاواره ::.
ای که دور از منو در قلب منی ..... با خبر باش که دنیای منی
آسمان سرخ
نورهدایت
پریوش
راهنما
بچه مشد
موج برتر
حقیقت بهائیت
با او می شود ...............
نیلوفر
صمیمانه ها
سلام دوستان
هزار و یک نکته
شب نوشته‏های تلخون
هوافضا و هواپیما
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
عاشقان علی و فاطمه
وقایع
از من تا صفر ، از صفر تا بینهایت
پله ... پله تا خدا !
من و رویاهام
خلوت تنهایی
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
وبلاگ ایران اسلام
زئوس
تک ستاره
کریمه اهل بیت
باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه
بازی بزرگان
کسی که مثل هیچکس نیست
در هوای دوست
زندگی تکرار است
کوثر
مهراوه من
بهترین دوست
بیدلانه
طهور اکبر
طریق عشق
خدا بود و دیگر هیچ نبود
شهید ولایت
بی یار
قلم سفید
سفره ی اذون
چرا و چگونه...؟؟؟
پیش نمایش
نقد مفید
زن نوشت
تا شکوفه ی عشق
اینک از حال به آینده پلی باید زد
ابریشم طلایی
قائم
حرف هایی که بر دل ماند
دقایق سرخ زندگی
با حالیسم
مسطور
پله پله تا خدا
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «