الهی !
نور تو چراغ معرفت بیفروخت ، دل من افزونی است .
گواهی نو ، تر جمانی من بکردند ، ندای من افزونی است .
قرب تو ، چراغ وجد بیفروخت ، همت من افزونی است .
بود تو کار من راست کرد ، بود من افزونی است .
الهی !
از بود خود چه دیدم مگر بلا و عنا ؟ و از بود تو همه عطاست و وفا !
ای به بر پیدا و به کرم هویدا ! نا کرده گیر کرد رهی .
و آن کن که از تو سزا .
الهی !
نام تو ما را جواز و مهر تو ما را جهاز .
الهی !
شناخت تو ما را امان و لطف تو ما را عیان .
فضل تو ما را لوا ، و کنف تو ما را ماوی !
الهی !
ضعیفان را پناهی ، قاصدان را بر سر راهی ،
مومنان را گواهی ، چه بود که افزایی و نکاهی ؟
الهی !
چه عزیز است او که تو او را خواهی ! ور بگریزد ، او را در راه ، آیی.
طوبی آن کس را که : تو او رایی ! آیا که : تا از ما خود که رایی ؟