سفارش تبلیغ
صبا ویژن
افسردگی، برادری را تباه می کند . [امام علی علیه السلام]

شمیم وصل

Powerd by: Parsiblog ® team.
بنام مولایم امام رضا (ع)(شنبه 85 آذر 11 ساعت 3:22 صبح )

 با هم راه افتادیم . من بودم و شبان . او می رفت چارق خدا را بدوزد. روغن و شیر برایش ببرد . موهایش را شانه کند.
 من می رفتم پابوس حضرت!
 گفت : حالا کدوم حرم بریم؟ گفتم :
فرقی با هم ندارند . همه ی اولیای خدا یک نور واحدند
 شبان خندید : برای تو فرقی نمی کند کجا برویم؟
 گفتم : نه ، نباید بکند.
 گفت : پس چرا به اسم او که می رسی ، روی چشمت مه می گیره؟فرق نمی کنن که؟
 لال شدم . مچ گرفته بود . گفت : تو نور واحد و این حرفها سرت نمی شه . درس تو هنوز به اونجا نرسیده .
 این درس کلاس بالایی هاست . درس تو رسیده به نان و نمک! نان و نمک او را خوردی ، به او دل بستی .
 بین او و همه ی ائمه فرق می گذاری . نمک گیر شده ای .
 شناسنامه را از شیشه ی باجه بردم تو : آقا لطفا یک بلیط برای مشهد!
 
  می خواستم قبل از این که مشرف شوم غسل کنم . می دانستم جزو آداب است . دوش هتل آب گرم خوبی داشت .
  لیف و صابون و کیسه هم بود برای سابیدن. اما این شبان نگذاشت . گفت : فایده نداره ، این آبها چرک را نمی شوید .
  این لجن ها لرد بسته . اگر بسابی هم نمی رود.
  گفتم : با این سر و وضع برویم ؟
  گفت : اهل بیرون کردن که نیستند . معصوم هم که نمی تونه به رجس نگاه کنه . می بینند الان است که بارگاهشان
  نجس شود . 
دستور میدهند زود بیایند ما را تطهیر کنند که همه جا را به گند نکشیم . تا می آیند بشویندمان زود نیت
  میکنیم : خدایا ما را از پاکیزگان قرار بده و این میشه غسل زیارت!
  گفتم : چه زرنگی !
  گفت : کسی برای ملاقات رود غسل می کند ، عاقل؟
  شیر آب را بستم . یکی در گوشم زیارت جامعه میخواند : ولایتتان زیبایمان کرد ، چرک روحمان را گرفت ،
  جانمان را شست.
 
 کفش های من و پاهای برهنه او ، هر دو به صحن رسیدیم . گفتم : تند نرو ! اول اذن دخول بخوانیم. اجازه ورود بگیریم.
 پاهای عریانش از شوق رفتن لرزیدند. مبهوت نگاهم کرد . گفتم : من میخوانم تو تکرار کن :
 آیا به من اجازه میدهید ای فرشتگان مقیم در این درگاه؟
 آیا به من اجازه می دهی ای رسول خدا؟
 آیا به من اجازه می دهی ای آقا ، ای علی بن موسی الرضا؟
 عصایش را به زمین کوفت : این جور ادب ها مال اهل مدینه ی خودشان است . همان ها که هر روز به درسشان می آیند
 دستشان را می بوسند. ما که اهل شهرشان نیستیم . ما را که راه نداده اند. ما اهل بیابانیم. دور از آب و آبادی ولایت!
 ما اعرابی هستیم. بیابان فراق نشین . اعرابی ادب سرش نمی شود.
 گفت : با ما مدارا می کنند ! باور کن. گفتم :هیچی نگوییم؟ همین طور برویم تو ؟
 گفت : فقط سرت را بیانداز پایین و برو تو! به زبان بیابان نشینی ، این یعنی اذن دخول.
 سرش را انداخت پایین و با پاهای برهنه ی از شوق لرزاندوید طرف حرم. خادم کفش دار زد به شانه ام :
 
نمره ی کفشتو بگیر . حواست کجاست؟
 
  گفتم : بیا سلام کنیم.
  سلام برتو ای حجت خدا در زمین
  سلام بر تو ای صدیق شهید
  سلام ب تو ای جانشین خوب ونیکو
  شبان ایستاده بود و طوری غریب ، به کلماتی که از دهانم بیرون می آمدند نگاه میکرد. طوری غریب! طفلکی، نمی فهمید
  حرفها به زبان او نبود. نگاهش کردم تا شاید او هم سلام ها را تکرارکند . هنوز مات بود...درمن؟ یا کنارم؟ نمی دانم !
  دست روی سینه اش گذاشت : السلام علیک دوست! سیدی مولای مهربان!

 

میلاد با سعادت هشتمین نور هدی در زمین ، سلطان رئوف و مهربان

 حضرت علی ابن موسی الرضا 

بر همه ی دوستداران حضرتش مبارک باد


» وصال
»» نظرات دیگران ( نظر)

<   <<   6   7   8   9      

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
اسامی مقدس امام زمان علیه السلام در کتب مذهبی ملل مختلف جهان
شعبان مبارک
کیفیت ولایت مولا و گوشه ای از سخنان گرامیش
سر گذشت تولد حضرت ولی عصر (عج )
سخن
مناجات
به یاد دوست
حکایت
تقدیم به تو
انتظار
زندگی
معالجه حسد با علم و عمل
یاد یاس کبود
ترکیب انسان از جسم و نفس
رابعه عدو یه
[همه عناوین(60)][عناوین آرشیوشده]

بازدیدهای امروز: 6  بازدید
بازدیدهای دیروز: 13  بازدید
مجموع بازدیدها: 291101  بازدید
[ صفحه اصلی ]
[ پست الکترونیک ]
[ پارسی بلاگ ]
[ درباره من ]

شمیم وصل
مدیر وبلاگ : وصال[61]
نویسندگان وبلاگ :
شمیم وصل
شمیم وصل[16]

نیامدم از خودم بگم . آمدم از آنها بگویم آنها که ارتباط دهنده ما هستند با آسمان
» لینک دوستان من «
انتظار
نمازخانه بوستان بهاره
جمله های طلایی و مطالب گوناگون
یاران در حریم
حضرت علی (ع)
دنیای جوانی
ستاره کوشولو
بهترین آرزو هایم تقدیم تو باد
یگان
رایحه
از شیر مرغ تا جان آدمیزاد
کله سحر
گل دختر
روانشناسی آیناز
شلمچه
تکنولوژی کامپیوتر
قصه بچه بسیجی
سین جیم های اخلاقی
برای اولین بار ...
حج دل
جرعه ای از شراب عشق
رند
سیاست
عشق الهی: نگاه به دین با عینک عشق و عاشقی
تکبیر
سخن دل
یا علی بن موسی الرضا (ع)
هرچه می خواهد دل تنگت بگو(مشاوره)
دانشجویان
سفرهای عاشقانه
پیامبر اعظم(صلی‏الله‏علیه‏وآله‏وسلم) - The Holy Propht -p.b.u.h
.:: گاواره ::.
ای که دور از منو در قلب منی ..... با خبر باش که دنیای منی
آسمان سرخ
نورهدایت
پریوش
راهنما
بچه مشد
موج برتر
حقیقت بهائیت
با او می شود ...............
نیلوفر
صمیمانه ها
سلام دوستان
هزار و یک نکته
شب نوشته‏های تلخون
هوافضا و هواپیما
اموزش . ترفند . مقاله . نرم افزار
عاشقان علی و فاطمه
وقایع
از من تا صفر ، از صفر تا بینهایت
پله ... پله تا خدا !
من و رویاهام
خلوت تنهایی
السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین
وبلاگ ایران اسلام
زئوس
تک ستاره
کریمه اهل بیت
باسیدعلی‏تافتح‏قدس‏ومکه
بازی بزرگان
کسی که مثل هیچکس نیست
در هوای دوست
زندگی تکرار است
کوثر
مهراوه من
بهترین دوست
بیدلانه
طهور اکبر
طریق عشق
خدا بود و دیگر هیچ نبود
شهید ولایت
بی یار
قلم سفید
سفره ی اذون
چرا و چگونه...؟؟؟
پیش نمایش
نقد مفید
زن نوشت
تا شکوفه ی عشق
اینک از حال به آینده پلی باید زد
ابریشم طلایی
قائم
حرف هایی که بر دل ماند
دقایق سرخ زندگی
با حالیسم
مسطور
پله پله تا خدا
» آرشیو یادداشت ها «
» اشتراک در خبرنامه «