پـیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله :
نگاه کردن به برادر و دوستى کردن با او به خاطر خداوند بزرگ ، عبادت است .
امام رضا علیه السلام :
هر کس به خاطر خداوند برادرى به دست آورد ، خانه اى در بهشت به دست آورده است .
امـام بـاقـر عـلـیه السلام :
هرکس براى جلب رضاى خدا ، بر پایه ایمان به او و وفادارى به برادرى ، برادرى خدایى
و دینى به دست آورد , پرتوى از نور خدا به دست آورده است .
پیامبر خدا صلى اللّه علیه و آله :
انسان مسلمان بعد از به دست آوردن سود اسلام سودى همچون برادرى که براى خدا به دست
مى آورد ، کسب نکرده است .
امـام عـلـى علیه السلام :
با برادرى ورزیدن در راه خدا برادرى به بار مى نشیند.
هرکس برادرى خدایى را از دست دهد چنان است که بهترین اندام پیکر خود را از دست داده باشد.
میزان الحکمه،ج1
*****************
با دوست خود چگونه رفتار می کنیم؟ چقدر به او مهر می ورزیم ؟
چقدر او را بر خود مقدم می دانیم؟ اصلا مقدم می داریم؟
آیا حق دوستی و برادری را رعایت می کنیم؟
آیا با برادرمان همانگونه رفتار میکنیم که دوست داریم با ما برخورد کند؟
چرا در دوستی هایمان همواره افراط و تفریط داریم؟
یا آنقدر به طرف محبت میکنیم که از ما زده شود ، یا آنقدر کم محلی که ....
معمولا دوستان و برادران از یکدیگر مطالبی را می آموزند می دانید امام علی (ع) فرمود :
من علمنی حرفا فقد صیرنی عبدا . هرکس به من کلمه ای بیاموزد مرا بنده خویش ساخته است.
آیا در برابر برادر و دوست خود که به ما مطلبی آموخته بنده هستیم ؟
بنده هیچ ! تواضع داریم ؟
تواضع نه ! آیا احترامش را حفظ می کنیم ؟
احترام هم نه ! بهش بی احترامی نمی کنیم ؟
راستی میدانیم دوستی و برادری در راه خدا چگونه است؟
بنام آفریننده عشق ...
در سفری بودیم و در راه یکی از دوستان از کار زشتی که انجــــام داده بود
تعریف میکرد و بقیه میخندیدند . کـارش زشت اما خنـــده دار بود . من بدون
اینکه بفهمه موبایلم را در آوردم و از سیر تا پیاز قضیه را فیلمبرداری کردم
وقتی از سفر برگشتیم فیلم را آوردم و به اون شخصی که تعریف میکرد
نشون دادم . جا خورد و رنگش پرید .
بهش گفتم اگــــه این فیلم را به رئیس اداره ات نشون بدم چه کــار می کنی؟
گفت خیلی خجالت میکشم.
گفتم اگه به مدیر کل اداره ات نشون بدم چی؟
اگه به فرماندار و استاندار و رئیس جمهور و .... نشون بدم چی؟
جوابش مشخص بود: از شـــرم آب میشم و شــاید از کــار هم برکنار شوم.
گفتم اگه بذارمش روی اینترنت همه ببینند چی؟
بعد گفتم میدونی خـــدا از تمــام اعمــــال شب و روز ما فیلمبرداری میکنه؟
میدونی اون روز که تعریف میکردی خدا شاهد قضیه بود؟
چرا از رئیس و مدیر و دیگر روسا و افکار عمومی خجالت میکشی امـا از
خداوند بزرگ خجالت نمیکشی؟
گفت آخه خدا مهربونه ! می بخشه ...
گفتم عذرت عذر بدتر از گناه است . تو داری از محبت و مهربــانی خدایت
سوء استفاده می کنی !!
خدا گناه غیبت و کردار زشت در برابر یک نفر دیـگه را چطور می بخشه؟
این بقول معروف حق الناسه ...
خلاصه کمی قـــانع شد و کمی توجیه کرد و خـــدا کنه دیگه انجـــام نده ...
راستی چرا ما اینجوری هستیم؟ اگــــر بدانیم یه نـــاظر زمیــنی داریم حتی
اگر اون ناظر یه بچه باشه شرم میکنیم اما از ناظر همیشگی شــرم نداریم .
و نکته مهمتر اینکه ادعـــا داریم خــــدای بزرگی که ناظر ماست ، دوست
مــــا است . دوستش داریم و دوستمون داره . در دوست داشتن خــــدا بنده
را حرفی نیست امــا مـــا که ادعــــای دوستی می کنیم چــرا هیچ نشانی از
دوست در ما نیست؟ چرا اگر کسی ما را بنگرد به یاد او نمی افتد؟
چرا ازلطافت خدایی در وجودمان اثری نیست؟
مگه از روح خودش در ما ندمید؟
اون روح خدایی را چه کردیم ؟
امام صادق (ع ) میفرماید : با کسى یار شو , که به اوآراسته شوى
با کسى یار مشو که به تو آراسته شود.
ظاهرا مــراد ایـــن است که : با کسى همنشینى کن که همنشینى اش
مایه آراستگى هر دوى شماست و با کسى که تـــو مـــایه آراستگى
او هستى و او موجب آراستگى تو نمى شود , همنشینى مکن .
دوست راستین کسى است که تــو را دربر طرف کردن عیبهایت
راهنمایى کند , در غیابت هواى تــــــو را داشته باشد و تو را بر
خودش ترجیح دهد.
دوست کسى است که باز دارنده از ستم وتجاوز باشد ویارى کننده
بر نیکویى و احسان .
دوسـت را دوسـت (و صـدیـق ) نـامـیـده انـد چـــــون درباره تو و
عیبهایت با تو راست است هرکه چنین باشد به اواعتماد کن که او
دوست (واقعى ) است .
برادر راستین تو کسى است که خود را سپر تو گرداند و تورا بر
مال و فرزند و زن خویش ترجیح دهد.
دوسـت تو کسى است که (از بدیها)بازت دارد و دشمنت کسى است
که (به کارهاى بد) وادارت سازد.
میزان الحکمه
امام صادق (ع ) : دوست با سه چیزآزموده مى شود , اگر در آنها همراهى کرد دوست
یکرنگ است وگرنه دوست دوران خوشى است نه دوست دوران سختى : از او مــالى
بخواهى یا او را بر مالى امین کنى یا در گرفتارى او را شریک خودگردانى .
سلیمان (ع ) : درباره کسى قضاوت نکنید,تا آن گاه که ببینید با چه کسى دوستى مى کند
زیرا آدمى به همگنان و همدمانش شناخته مى گردد و به یاران و دوستــانش نسبت داده
مى شود.
امـام صـادق(ع ) : هـریـک از برادرانت که سه بار بر تو خشم گرفت و ازتو بدى نگفت
او را براى خودت نگه دار.
امام صادق (ع) :هرگاه خواستى از صداقت برادرت بخود آگاه شوى او را خشمگین کن
اگر بر دوستیش با تو پایدارى ورزید , او برادر توست وگرنه نیست .
امـام على (ع ) : مردم جز با آزمایش شنـــاخته نمى شوند , پس زن و فرزند خود را در
غیابت آزمایش کن و دوستت را در گرفتاریت وخویشاوندت را در تنگدستیت و کسانى
را که دم از مهر و محبت مى زنند در هنگام بیکاریت , تا بدین وسیله به موقعیت خــود
نزد آنان پى ببرى .
امـام صـادق (ع ): دوسـتـى مرزهایى دارد که هرکس همه یا برخى ازآنها را داشته باشد
دوست است وگرنه او را اصلا دوست مشمار :
نخست این که ظاهرو باطنش با تو یکى باشد, دوم اینکه آبروى تو را آبروى خودش داند
و عیب و بى آبرویى تورا عیب و بى آبرویى خودش , سوم این که مـال و منصب او را
نسبت به تو عوض نکند , چهـارم این که هرکمکى از دستش برمى آید از تو دریغ نکند و
پنجم , که در بردارنده همه این خصلتهاست , این که درهنگام گرفتاریها ترا تنها نگذارد.
میزان الحکمه
حکایت جالبی بگم تا یادمون باشه هرچه برای خود می پسندیم برای دیگران هم بپسندیم :
میگویند بیماری به نزد طبیبی رفت . طبیب نبض گرفت و معاینه کرد و دریافت که امیدی بر صحت و سلامت او نیست لذا به بیمار گفت : هرچه دلت میخواهد انجام بده تا این درد جان سوز از تنت خارج شود!!
بیمار گفت : خدا تو را خیر دهد من دوست دارم به تماشای جوی و برکه روم و با شتاب به سمت جویی رفت تا زودتر سلامت خود را باز یابد.
اتفاقا درویشی در کنار جوی آب نشسته بود و دست و روی خود را میشست. چون چشم بیمار بر پشت گردن درویش افتاد میل کرد تا او را سیلی جانانه ای بزند که طبیب به او گفته بود : اگر به آرزوی خود عمل نکنی درد تو افزون خواهد شد.
چون سیلی به درویش زد درویش برآشفت و شروع به دادن دشنام و ناسزا به وی کرد اما چون او را خسته و ناتوان دید با خود گفت که اگر مشتی بر او بزنم خواهد مرد و در قصاص یک سیلی شایسته نیست که او را بکشم. بنابراین تصمیم گرفت تا ضارب خود را نزد قاضی برد.
دستش گرفت و کشان کشان او را به نزد قاضی برد و چگونگی ماجرا را توضیح داد و از او خواست تا به هرگونه که صلاح بداند داد او را از ضارب بستاند!
قاضی گفت : ابتدا گفته خود را ثابت کن تا من رای خود را بر چگونگی آن بدهم که این ضارب خیالی مرده ای بیش نیست و احکام شرع برای زنده ها به وجود آمده اند و من به تو ای صوفی نصیحت میکنم که با مرده خشم و کینه نورزی و با نقش های خیالی بر در و دیوار حمام ها به جنگ نپردازی.
صوفی گفت : پس تو ای قاضی روا می داری که او مرا سیلی زده و بدون قصاص رها شود؟
قاضی رو به صوفی کرد و پرسید : از بیش و کم چه داری؟
گفت : من فقط شش درم دارم.
قاضی گفت : سه درم را خود بردار و سه درم را به او ده که بس ضعیف و زار و رنجور است و نیاز به غذا و نان دارد!
صوفی و قاضی در حال صحبت و گفتگو و جدل بودند که چشم بیمار بر صورت قاضی افتاد و ان را خوب تر از صورت صوفی دید و خواست تا بر صورت قاضی نیز سیلی بزند که قصاص سیلی در آن دادگاه ارزان بود.
دهان خود را به گونه راز گفتن به سوی گوش قاضی برد و سیلی محکمی بر صورت قاضی نواخت و گفت :
ای دشمنان هر شش درم را بدهید و جنگ و جدال کنار نهید.
قاضی بسیار ناراحت گشت.
صوفی خطاب به او گفت : حکم تو بدون شک عادلانه است! حال سه درم نیز تو به او بده و اگرندهی ، چرا آنچه را برای خود نمیپسندی برای برادرانت روا می داری؟ تو ظالمی را از کرم رحم می آوری که این سه درم رانیز بگیر؟ تو باید دست ظالم را کوتاه کنی نه آن که حکم و عنان به او بخشی .